سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صبرجمیل

سلام برای شروع کار یه مطلبی رو دیدم قشنگه براتون گذاشتم.......

مدتها پیش یه داستانی را از استاد شیخ حسین انصاریان شنیدم که خیلی جالب بود . ایشون می گفت:
در زمان رسول اکرم (ص) یه شخصی بود که توی کلاسهای درس (همون مکتب) حضرت رسول اکرم (ص) شرکت می کرد و خیلی اهل دعا و . . . بود و در بین دوستان معروف شده بود به آقای التماس دعا . . اما روی دیگر این جوان طراری بود و شب هنگام به خانه های مردم می رفت و دزدی می کرد . تا اینکه در یکی از شبها که برای دزدی اموال از دیوار خونه ای بالا میره می بینه  توی اتاق یه نور کمی سو سو میزنه و تموم اموال خونه وسط اتاق جمع شده و یک خانم جوانی هم توی خونه ست . با خودش می گه امشب با یه تیر دو نشون میزنم هم مال و اموال این خونه رو جمع می کنم و هم از این خانم کامجویی می کنم . توی همین اقکار شیطانی بود که دو دل میشه که برم یا نرم ؟ پیش خودش میگه : اگه من برم این کارو بکنم و قردا رسول خدا بفهمه آبروم میره و . . . توی همین فکر و خیال ها بود که از رفتن به داخل منزل منصرف و از دیوار پائین میاد و میره خونه.
صبح که رفت مسجد ، در اثتی صحبت های حضرت رسول (ص) دید خانمی از پشت پرده رسول خدا (ص) را صدا می کنه و رسول خدا به آن سوی رفت . دقایقی بعد حضرت رسول به این طرف برگشت و این جوان را صدا کرد که بیایید . جوان که این صحنه را دید از ترس و وحشت داشت قالب تهی می کرد و پیش خودش می گفت : دیدی بدبخت شدم ، یقینا دیشب این خانم جوان منو دیده و الان اومده به رسول خدا (ص) شکایت کرده تا منو عقوبت کنه .
از ترس و وحشت قلبش به شدت میزد و عرق صورتش را پوشانده بود و منتظر بود تا رسول اکرم (ص) بر او نهیب بزند که چرا این کار را کرده است ، در این لحظه بود که رسول اکرم (ص) خطاب به جوان میفرماید : این خانم از همسران شهداست . دیشب شبحی بر دیوار خانه اش دیده است . و ترس اینکه دامنش به گناه آلوده نشود اینجا آمده است و استمداد کمک نموده است .
ای جوان حاضری با این خانم ازدواج کنی؟ جوان مات و مبهوت می ماند و سپس موافقت خودش را اعلام داشت . سپس رسول خدا (ص) صیغه عقد را برای این دو جوان خواند و آنها را به خانه فرستاد . در بین راه جوان گریه می کرد همسرش به او گفت : چرا گریه می کنی تو که هم زن زیبا رویی خدا نصیبت کرد و هم مال و اموالش بهت رسید . دیگه برا چی گریه می کنی ؟
جوان در حالی که گریه می کرد با همون حال گفت : دیشب اون شبح رو روی دیوار دیدی ؟ خانم جواب داد بله دیدم . جوان در ادامه گفت . اون شبه من بودم که دیشب بقصد دزدی  آمده بودم و قصد داشتم هم اموالت را بدزدم و دامنت را ناپاک کنم . اما از این کار منصرف شدم و به خانه برگشتم .چند ساعت نگذشت که خداوند بخاطر صبرم ؛ هم تو را و هم اموالت را بصورت مشروع نصیبم کرد .

واقعا داستان عجیبی بود ! بی جهت نیست که برای صابرین اجری عظیم در نظر گرفتن .
تا حالا چند بار شده که در مقابل گناه و معصیت صبور باشیم ؟
تا حالا چند بار شده که برای رضای خدا از گناه (هر چند کوچک) چشم پوشی کرده باشیم؟
از معصوم (ع) نقل است که : چه اعمالی که لذت آن میگذرد و عقوبت ابدی آن می ماند و چه اعمالی که سختی آن میگذرد و پاداش ابدی آن می ماند . 

تا حالا شده در مقابل کار اشتباهی که میخواهیم انجام بدیم صبر کنیم و به واسطه این صبر،خداوند به ما موهبتی عطا کرده باشد ؟
اگر در زندگیمون با دقت نظر بیشتری بنگریم . میبینیم جاهای مرتکب اشتباه شدیم و کار اشتباهی را انجام دادیم که صابر نبودیم و به خاطر همین ناصبوری ، دچار مشکل و خسران شدیم .